به گزارش خبرگزاری حوزه، به مناسبت یکصدمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی سید محمدباقر درچه ای، ویژه نامه نکوداشت این عالم ربانی منتشر شد.
بر اساس این گزارش، متنی که در ذیل ملاحظه می کنید، محتوای این ویژه نامه می باشد.
بسمالله الرحمن الرحیم
تولد و خاندان
آیتالله العظمی سید محمدباقر درچه ای در حدود سال ۱۲۶۲ هجری قمری مطابق با سال ۱۲۲۵ هجری شمسی در شهر درچه اصفهان دیده به جهان گشود. شاید در آن روز و آن ساعت کسی نمیدانست که این کودک روزگاری نه تنها سبب افتخار درچه و اصفهان و ایران بلکه باعث افتخار امّت اسلامی خواهد شد، از همان کودکی آثار نبوغ و استعداد در او نمایان بود به حدی که مکتبدار درچه به پدر عالم و دانشمندش اظهار داشته بود که: «مدتی است من از این کودک میآموزم، نه او از من» وی فرزند سید مرتضی فرزند سید احمد فرزند سید مرتضی فرزند میر محمدعلی فرزند سید محمد فرزند میرمرتضی فرزند میرمحمدنامی فرزند میرلوحی سبزواری از آیات بزرگ و معاریف علمای قرن یازدهم میباشد. علامه درچه ای با ۳۲ واسطه به حضرت امام موسی بن جعفرC میرسد، بدین سبب او را «موسوی» لقب دادند.
این است سلیل مصطفی ناشر علم فرزنـــد جلیل مرتضـی باقـــــر علم
در مذهب پاک جعفـری اعلم عصر این سید موســـوی بود فاخــر علم
وی پنجمین فرزند و گل سرسبد خانواده پرجمعیت آیتالله سید مرتضی میباشد و بعد از او دو برادر بزرگوارش عالم عامل آیتالله آقا سید محمدمهدی و محدث کبیر آیتالله آقا سید محمدحسین درچهای (رحمهالله علیهم) نیز از مفاخر شیعه میباشند.
تحصیلات و اساتید
هنوز دو سال از تحصیل سید محمدباقر در مکتبخانه نمیگذشت که به پیشنهاد مکتب دار و نظر مساعد پدر، آنجا را ترک کرد و در پای مسند درس پدر خود زانو زد، پس از گذراندن مقدماتی از علوم دینی و حوزوی در محیط علمی و دینی آن خانه پربرکت، در حدود ۱۳ سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد و مدت بیش از ۱۰ سال از محضر اساتیدی همچون:
۱ـ آیتالله میرزا ابوالمعالی کلباسی (۱۲۴۷ـ ۱۳۱۵ هـ. ق)
۲ـ آیتالله میرزا محمدباقر چهارسوقی (صاحب روضات الجنات)
۳ـ آیتالله میرزا محمدحسن نجفی اصفهانی (متوفی ۱۳۰۱ هـ. ق)
بهرههای وافر علمی و معنوی برد،
نقل شده است که برخی از این اساتید، بارها به خاطر هوش قوی و تیزبینی و نظرات جالب شاگردشان، او را مورد تفقّد و مهربانی مخصوص خود قرار میداند مثلاً پس از تفصیل و بیان درس رو بهطرف این طلبه جوان کرده، میگفتند: آقای سید محمدباقر شما نظر خاصی در این فرع ندارید؟ اگر دارید بفرمایید و بدین ترتیب از ذوقیات و ابتکارات فقهی و اصولی او لذت میبردند.
او در اصفهان، ضمن تحصیل، تدریس نیز میکرد و جاذبه درسی قوی داشت که طلاب و محصلین را بهسوی خود جذب میکرد، طلاب دل به درس او بسته بودند و از صفای معنوی او نیز بهره میبردند لذا حاضر نبودند این استاد جوان را از دست بدهند. از همین رو وقتی زمزمه حرکت او بهقصد نجف به گوششان رسید، از او خواستند از سفر صرفنظر کند.
زمانی که حرکت ایشان به نجف حتمی شد، یک روز صبح در پایان درس موضوع عزیمت به نجف را صریحاً بازگو کردند، گفته شده که این کلاس درس به خاطر گریه شاگردان شبیه به یک مجلس روضهخوانی شده بود!"
ایشان در سن حدود ۲۵ سالگی عازم نجف اشرف شدند و در حدود ۱۴ سال از اساتید برجسته حوزه علمیه نجف کسب فیض نمودند اعاظمی چون:
۱ـ آیتالله میرزا سید محمدحسن شیرازی (میرزای بزرگ شیرازی) (۱۲۳۰ـ ۱۳۱۲ هـ. ق)
۲ـ آیتالله میرزا حبیبالله رشتی
۳ـ آیتالله سید حسین کوه کمره ای (متوفی ۱۲۹۱ هـ. ق)
او در حالی که بیش از چند ماه از تحصیلش در نجف نمیگذشت، بنا به تقاضای جمعی از طلاب، خود به تدریس فقه و اصول پرداخت و در مدتی کوتاه آوازه تدریس او بالا گرفت و با وجود استادان بزرگ این شهر، درس ایشان در میان طلاب نیز شهره و معروف شد.
در سالهای آخر اقامت ایشان در نجف، وقتی میخواستند فضل و عظمت علمی کسی را گوشزد کنند میگفتند فلانی از شاگردان سید محمدباقر درچهای یا آخوند خراسانی است، این دو استاد بالاترین محک و ملاک علمی طلاب در نجف بودند.
وی در سال ۱۳۰۳ (هـ. ق) پس از چندین سال اقامت، وقتی که خود را مستغنی از حوزه نجف و اساتید آن سامان دید، به موطن اصلی خود و مرکز حوزه علمیه ایران آن روز، یعنی اصفهان بازگشت و بهطور عمده در مدرسه نیم آور به تدریس پرداخت.
حضور ایشان، شور و حرارت ویژهای در بین طلاب ایجاد کرد بهطوری که طلاب از اطراف و اکناف و شهرهای دور و نزدیک برای شرکت در حلقه پربار درس ایشان به حوزه اصفهان روی آوردند. ایشان حدود ۴۰ سال استاد بلامنازع درس خارج فقه و اصول و کلام در حوزه علمیه اصفهان بودند و در زهد و تقوا نیز در بین علما امتیازی ویژه داشتند.
برخی از شاگردان برجسته
۱ـ آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴ـ ۱۳۶۵هـ. ق)
۲ـ آیتالله سید حسین بروجردی (۱۲۹۲ـ ۱۳۸۱ هـ. ق)
۳ـ آیتالله شهید سید حسن مدرس (۱۲۸۷ـ ۱۳۵۶ هـ. ق)
۴ـ آیتالله میرزا محمدحسین نائینی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ هـ. ق)
۵ـ آیتالله آقا ضیاء عراقی (۱۲۸۷ـ ۱۳۶۱ هـ. ق)
۶ـ آیتالله سید جمال گلپایگانی (۱۲۹۵ـ ۱۳۷۷ هـ. ق)
۷ـ آیتالله میرزا علی آقا شیرازی (۱۲۹۴ـ ۱۳۷۵ هـ. ق)
۸ـ آیتالله آقا نجفی قوچانی (۱۲۹۶ـ ۱۳۶۳ هـ. ق)
۹ـ آیتالله حاجآقا رحیم ارباب (۱۲۹۷ـ ۱۳۹۶ـ هـ. ق)
۱۰ـ آیتالله سید عبدالحسین طیب (۱۳۱۲ـ ۱۴۱۲ هـ. ق)
۱۱ـ آیتالله میرزا حسن خان جابر انصاری (۱۲۸۷ـ ۱۳۷۶ هـ. ق)
۱۲ـ آیتالله محمدجواد صافی گلپایگانی (۱۲۸۷ـ ۱۳۷۸ هـ. ق)
۱۳ـ آیتالله سید محمد رضوی کاشانی (۱۲۹۱ـ ۱۳۸۵ هـ. ق)
۱۴ـ آیتالله سید محمدرضا خراسانی (۱۳۱۱ـ ۱۳۹۷ هـ ق)
۱۵ـ آیتالله سید محمدحسن سدهی اصفهانی (۱۲۷۷ـ ۱۳۲۹ هـ. ق)
۱۶ـ آیتالله شیخ محمدحسن عالم نجفآبادی (متوفی ۱۳۸۴ هـ. ق)
۱۷ـ آیتالله آقا سید عباس دهکردی (متوفی ۱۳۹۴ هـ. ق)
۱۸ـ استاد جلالالدین همایی (۱۳۱۸ـ ۱۴۰۰ هـ. ق)
استاد از زبان شاگردان
آیتالله سید حسین بروجردی (ره) در میان اساتید متعددش چه در اصفهان و چه در نجف عنایت ویژهای به مرحوم درچهای داشتند و شاخصترین استاد خود را ایشان میدانستند، چرا که فرمود: منبعد از دیدن حوزه درس سید محمدباقر درچهای نیازی به نجف نداشتم و مکرر از ایشان شنیده شد که میفرمود: مبانی علمی خود را در اصفهان آنچنان محکم کرده بودم که توقف در نجف و اساتید بزرگ آنجا نتوانست، اکثر مبانی مرا عوض کند.
آیتالله بروجردی (ره) در مورد شاگردان علامه درچهای میگوید: شاگردان آقا در هر حوزهای که بودند، چشم و چراغ آن حوزه بودند و میدرخشیدند و معلوم بود که این روحانی ملّا و با سواد، شاگرد آقای درچهای بوده است.
ایشان خود را تا پایان عمر مرهون زحمات و تلاشهای استادشان آقای درچهای میدانستند و به فرزندان استاد خود نیز عنایت خاصی داشتند به حدی که وقتی از ورود یکی از فرزندان استادشان مرحوم آیتالله حاج سید ابوالعلی از مشهد به قم اطلاع پیدا میکنند خود به ملاقات ایشان میروند و سالها بعد که خبر فوت استاد زاده در مشهد مقدس به اطلاع ایشان میرسد جهت تجلیل از ایشان که همانا احترام به استاد بود دو روز متوالی در مدرسه فیضیه قم مجلس ختم برپا میکنند و به اطرافیان و نزدیکان خود دستور میدهند که از طرف ایشان بهعنوان صاحبعزا در کنار خاندان درچهای به فضلا، مدرسین، طلاب و عموم مردم خوشآمد بگویند.[۱]
آیتالله بروجردی (ره) خاطرهای را از استاد در زمان طلبگی اینگونه بیان میکند:
درس خارج فقه به پایان رسید آقا سید محمدباقر درچهای کناری نشسته و پرسشهای شاگردان را پاسخ میداد. با فروکش کردن پرسشها و خلوت شدن مَدرس، استاد نیز برخاسته، حرکت کرد و این در حالی بود که صدای اذان از گلدستههای شهر اصفهان به گوش میرسید و استاد از مدرس خارج میشد. پرسید: آقا حسین مشکل رفع شد؟ گفتم بله استاد، ایشان فرمود: اشکال درسی را نمیگویم؛ وسواسی را که مدتی گرفتارش بودی! گفت: نه استاد! شیطان رهایم نمیکند. گاهی برای یک نماز چند بار وضو میگیرم و هر بار احساس میکنم وضویم اشکال دارم. آقا فرمودند: من تصمیم گرفتهام این مشکل شما را رفع کنم. الآن وضو میگیری و باهم به مسجد میرویم. آقا؛ نماز جماعت شما دیر میشود. مردم منتظرند. وضوی من طول میکشد. ایشان فرمود: من مواظبم شک نکنی. وضو بگیر، آنگاه هر دو بهسوی حوض رفتیم. کتابهایم را گوشهای نهادم و آستینها را بالا زده مشتی آب بر چهره زدم، همینکه خواستم دوباره صورتم را بشویم، استاد فرمود: بس است! صورتت شسته شد با نظارت استاد وضو را به پایان بردم.
پس از نماز، آقا سید محمدباقر فرمود: «آقا حسین،در وضویت شک نکن، درست بود. به حجره هم که میروی نمازت را اعاده نکن، به آقا نوح الدین گفتم مراقب باشد دوباره نخوانی، فردا نیز وضو را در حضور من میگیری تا کم کم وسواس از میان برود.»[۲]
آیتالله شهید سید حسن مدرس (ره)، این مجاهد نستوه که در مبارزه با استبداد و استعمار شهره است و با سیاست و کیاست؛ احیاگر مکتب علوی است، مدت سیزده سال در اصفهان برای کسب دانش دین، اقامت داشت و از این مدت چندین سال دورۀ خارج مباحث مهمی از علم اصول مانند مبحث استصحاب و بخشی از دلیل انسداد و ظن و غیر اینها را نزد علامه درچهای فراگرفت، شهید مدرس میگوید: در این مدت همه تقریرات دروس ایشان ]آیتالله العظمی سید محمدباقر درچهای[ را مینوشتم که جمعاً نزدیک پانزده هزار سطر بالغ میگردید. در جای دیگر شهید مدرس میفرماید: هرچه دارم از سید محمدباقر درچهای و آخوند خراسانی است.[۳]
آیتالله آقا نجفی قوچانی (ره) می فرماید: «... صد و پنجاه یا دویست نفر در درس بعضی از آقایان میرفتند که غیر از درس منظورهای دیگر داشتند مگر درس آقا سید محمدباقر درچهای که فقط فضلای حوزه در آن راه داشتند، آنهم فقط برای درس خواندن و دنیا در اطراف این آقا پیدا نمیشد و درس او را همه مینوشتند. ولیکن بسیار مشکل بود چون از شاگردان حاج میرزا حبیبالله رشتی بود و خیلی مفصل میگفت».[۴]
ویژگیهای برجسته علمی و اخلاقی
زهد، مناعت طبع و غنای قناعت
در دوران حضور ایشان در نجف، معروف شده بود که مرحوم آقا سید محمدباقر در دو جهت بیمانند است: یکی در سختی زندگی و تهیدستی و قناعت و دیگری در پرکاری و جدیت و مداومت شبانهروزی در امر تحصیل. ایشان این زهد و قناعت را از زمان تهیدستی در نجف تا زمان مرجعیت و اوج اقبال مردم و طلاب در اصفهان و ایران در خود حفظ نمودند، بهطوری که آیتالله بروجردی (ره)میفرماید[۵]: استاد ما، مرحوم درچهای مرد عجیبی بود، دوران طلبگی و دوران مرجعیت و زعامتش هیچ فرقی باهم نکرد؛ یعنی زمان فقر طلبگی که دستش تهی بود و از نظر مالی کمبضاعت بود و درنهایت سادگی میزیست، با دوران مرجعیت که دستش باز بود و مردم فراوان وجوه شرعیه را میآوردند، هر دو یکسان بود.
آیتالله آقا نجفی قوچانی (ره) درکتاب سیا حت شرق دراینباره آورده است[۶]:
در مدرسه نیم آور ]اصفهان[ حجره داشت و منزلش در درچه بود و در شهر منزل نداشت، پنجشنبه و جمعهها به ده میرفت. عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را به مدرسه نیم آور میآورد.
مثل سایر طلبهها میگذراند و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سیر گوشت میخواست، طلبهای به جهت او میخرید و فقیرانه به سر میبرد و شبزندهدار بود و بسیار در درس و بحث زحمت میکشید و مثل طلبههای فقیر گذرانش بود. دو سه مرتبه در پنجشنبه و جمعه که به ده نمیرفت وی را دعوت به مهمانی میکردیم و در همان حجره ما شب را میماند و میخوابید و شوخ بود.
مرحوم استاد جلالالدین همایی (ره) میگوید: در سادگی و صفای روح و بیاعتنایی به امور دنیوی فرشتهای بود که از عرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امامهای کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با اینکه میدانستم که بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب میپرسیدم میفرمود: من فعلاً مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پسفردا چه پیش بیاید «وَ ما تَدْری نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً» بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود.[۷]
اخلاص و دوری از شهرت
آیتالله بروجردی (ره) میفرماید: خلوص و صداقت او ]علامه درچهای[ بود که خداوند الطافش را از ایشان دریغ ننموده که دارای آنهمه کمالات و استعداد فوقالعاده علمی بود.[۸]
آیتالله مظاهری (حفظه الله) میفرمایند: در اینکه آقا سید محمدباقر درچهای دنبال شهرت نبودند، مرحوم آقای اشنی برایم نقل کردند که شبی پدرم ایشان را برای شام دعوت کردند. برای رفتن به منزل پدر باید از بازار رد میشدیم. آقا گفتند: «نه، از داخل بازار نمیآیم چون در آن مسیر مردم میخواهند مرتب صلوات بفرستند، از کوچه های فرعی برویم» بله آن شب برای اینکه مردم صلوات برایشان نفرستند و زندهباد نگویند ایشان از کوچههای تاریک به منزل ما آمدند.
آیتالله مظاهری در ادامه فرمودند: اینها نشانه این است که در طلبگی، در آقائی، در مرجعیت هیچ در نظر مبارک ایشان نبوده الّا خدا.[۹]
یکی از افراد متدین و سرشناس اصفهان خاطرهای را دراینباره نقل میکند: در یکی از سالها که عید فطر با روز جمعه مصادف شده بود قرار شد که آقا نماز عید را بخوانند به همین جهت ائمه جماعات سراسر شهر حتی بعضی از روستاهای نزدیک، نماز عید در محل و مسجد خود را تعطیل کردند، در میدان نقشجهان در روز عید صفهای جماعت با هزاران نفر مرتب و بسته شد، مکبرهای متعدد در گوشه و کنار میدان بر روی چهارپایهها ایستادند تا قنوت نماز عید و تکبیرها به گوش همگان برسد.
در صفوف اول علماء و روحانیون نشسته بودند، ما داشتیم آقا را در مسیر رفتن به میدان همراهی میکردیم، هزاران نفر زن و مرد بهمحض ورود ایشان به میدان از جا برخاستند و صلوات سر دادند، موجی عجیب و ازدحامی کمسابقه در میدان به راه افتاده بود. من در همان لحظه به یاد نماز عید حضرت امام رضاA در زمان مأمون افتادم، در بحبوحه این شرایط خاص ناگاه دیدیم که آقا راه را از مسیر محراب منحرف کرده با سرعت بهطرف یکی از کوچههای جنب میدان راه افتادند، سر را به زیر انداخته بودند و خیلی تند میرفتند.
ارادتمندان از جمله من تعجب کردیم، ایشان را به خانه یکی از ارادتمندان آقا و دوستان خودمان که در آن نزدیکی بود هدایت کردیم. آقا داخل منزل شدند و نشستند. عرضه داشتیم آقا چرا نشستهاید، هزاران نفر منتظر نمازند و وقت دارد میگذرد. آقا فرمودند: آن همه روحانی در صفوف مقدم نشسته بودند به یکی از آنها بگویید نماز را اقامه کند. حاضرین سماجت کردند که علت خودداری از نماز را بفهمند که آقا با لحن تند فرمودند: وقتی کوچههای پشت مسجد شاه را طی کردم و وارد میدان شدم و چشمم به آن جمعیت کمنظیر افتاد یکلحظه چیزی در خود احساس کردم که دیدم صلاح نیست من نماز بخوانم، رفتم تا از آن جماعت خارج شوم و نفسم را بکوبم.[۱۰]
جدیت و نظم در تحصیل و تدریس
در دوران تحصیل و تدریس ایشان در نجف و زعامت در اصفهان حکایات فراوانی در این خصوص نقل شده است. از جمله در سالی که در نجف طاعون آمده بود و اکثر مردم در حال فرار از شهر بودند، شخصی ایشان را در حال نوشتن رساله در حجره میبیند و ایشان را دعوت به ترک کار و فرار از شهر میکند، اما ایشان اعتنا نمیکنند و زمانی که برای اتمامحجت، خطر مرگ و نجات جان را مطرح میکند پاسخ میشنود که «من مینویسم تا عزرائیل قلم را از دستم بگیرد.»
آیتالله سید عبدالحسین طیب (ره) دراینباره میگوید: در طول یازده سالی که در درس خارج ایشان شرکت میکردم فقط یکبار درس تعطیل شد آنهم به خاطر نماز بر پیکر برادر که طبق وصیت لازم بود توسط ایشان اقامه گردد. اگرچه در همین مورد نیز درس آن روز را در طول مسیر برای شاگردان بیان فرمودند.
بعضی از آقایان طلبه، در مدرسه، میگویند: ما ساعتهای خود را با رفت و آمد شما [آیت الله درچه ای] منظم میکنیم، میدانیم چه وقت برای درس میآیید، چه ساعتی برای تجدید وضو و چه هنگام مدرسه را ترک میکنید.[۱۱]
حاج میرزا حسن خان انصاری (ره) ملقب به صدرالادباء که محضر ایشان را درک کرده و خود از مورخان و مؤلفان نامدار اصفهان بوده چنین میگوید:
«مرحوم درچهای اصول دین را از توحید تا معاد به اجتهاد تدریس میکرد و ۳۸ سال به افاضت و ریاضت به یک منوال مشغول بود و هیچگاه درس را دقیقهای تعطیل و تأخیر روا نداشته است. وی عصر چهارشنبه هر هفته راهی زادگاهش درچه میشد و عصر جمعه مراجعت میکرد، بهار و تابستان و دیگر فصول با انضباطی ویژه حساب راه و رسیدن به مدرسه نیم آور را داشت که پاشنه عصا را در لحظهای بر مدخل سنگ مدرسه میکوبید و «لا حول و لا قوة الاّ باللّه» میگفت که درست ساعت چهار بعدازظهر روز جمعه را نشان میداد.»[۱۲]
پرهیز از لقمههای شبههناک
در مورد تحفظ و مراقبت ایشان در موارد شبههناک، استاد جلالالدین همایی (ره) میگوید: اگر احیاناً لقمه شبهه ناک خورده بود، بالفور انگشت در گلو میکرد و همه را بیرون میآورد و این حالت را مخصوصاً خود یکبار با چشم خود دیدم. ماجرا از این قرار بود که یکی از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهای گسترده بود از غذاهای متنوع با انواع تکلف و تفوق، آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی تناول کرد. پس از آنکه دست و دهانها شسته شد، میزبان قبالهای را مشتمل بر مسئلهای که به فتوای سید حرام بود برای امضاء حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمه برای امضای این سند بوده و شبهه رشوه داشته است رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدی کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردی؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذا آلوده نکنم؟ پس آشفته حال برخاست و دواندوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را برآورد و پس از آن نفس راحتی کشید.[۱۳]
مرجعیت و اجرای حدود شرعی
در زمان مرجعیت مرحوم درچهای، با حکم ایشان در اکثر شهرهای ایران بهخصوص در شهر اصفهان و حومه حدود شرعی اجرا میشد و آن مرحوم همیشه افرادی را داشتند که عنداللزوم حکم شرعی را بهوسیله آنان به اجرا در میآورد.
نویسنده کتاب ستاره ای از شرق در این باره می نویسد :هنگامی که ثابت شد یکی از وابستگان حکومت اصفهان که از سرشناسان دوایر دولتی محسوب میشد و خود را از نزدیکان رضاخان میخواند شرب خمر کرده است ایشان دستور دادند تا او را در ملأ عام حد بزنند. پس از صدور حکم، وابستگان دولت وقت هرچه تلاش کردند و واسطه فرستادند که از اجرای حد چشمپوشی شود و یا لااقل اجرای حد در ملأ عام انجام نگیرد، میسر نشد زیرا با اینکه مرحوم درچهای در اجرای احکام بیاندازه محتاط بود ولی آنگاه که جرم ثابت میشد به هیچ وجه امکان نداشت کوتاه بیاید و میفرمود حکم باید اجرا شود.
مورد دیگر یکی از درجه داران ارتش بود که او را در حال مستی گرفته بودند و به حضور علامه برده بودند و آن افسر هم به جرم خود اقرار کرده بود، در اینجا نیز مرحوم درچهای دستور دادند که او را به محل خودش ببرند و در ملأ عام شلاق بزنند تا عبرت دیگران شود.[۱۴]
عشق و ارادت به ائمه اطهار و موضعگیری قاطع در قبال نسبتهای بیاساس به اهلبیت
مرحوم درچهای به شکل کمنظیری عاشق و دلباخته ائمه اطهارb بودند، « بر بالای اکثر صفحات در نوشتههای فقهی، اصولی، فلسفی و کلامی که از خود بهجا گذاشتهاند عبارت «یا صاحب الزمان ادرکنی» را بهعنوان استمداد و عرض ارادت به حضرت ولیعصر(عج) نوشتهاند».[۱۵]
آیتالله طیب (ره) میگوید: هرکس نام یکی از ائمهb را ساده و بدون القاب بیان میکرد و یا مینوشت ایشان سخت برمیآشفت و با لحن تند اعتراض میکرد.
شاهدان نقل کردهاند که صبحهای جمعه کمی پس از طلوع خورشید بر روی بام میرفتند و در زیر آسمان با حالتی خاص زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام میخواندند و از شدت گریه چشمهایشان متورم میشد.[۱۶]
آن فقیه فرزانه در برابر سخنان فاقد سند و بیپایه نسبت به اهلبیتb که از برخی اهل منبر یا ذاکرین ایراد میشد بسیار حساس بود و برخورد قاطع مینمود و در مورد عزای حضرت سیدالشهدا A میفرمود که علماء و وعاظ و اهل منبر سعی کنند فلسفه عاشورا و کربلا و گریه بر امام را مکرر نقل کنند و مردم را از علل این واقعه آگاه سازند، گریه با فلسفه گریه و عزاداری با فلسفه عزاداری.
هنگامی که قرار بود علامه در یک جلسه روضه شرکت کند، روز قبل، همه از بانی و ذاکر و واعظ میدانستند و لذا آن روز برای واعظ آن مجلس اختلاف میشد که چه کسی در حضور علامه بر منبر رود و غالباً از این کار ابا داشتند، چرا که سخن گفتن در حضور او سخت بود و ممکن بود اگر مطلب ناقص یا ضعیف باشد، با اعتراض آقا مواجه شود.
آیتالله حاج حسن مدرس (ره) میگوید: در شبهای عاشورا که ایشان خود به منبر میرفت نهایت احتیاط را در سخنرانی و روضه امام حسینA میکرد، مرحوم علامه فقیه درچهای به هنگام سخن بیجا و لغو، ابداً ساکت نمیماند و اینطور حرفها را تحمل نمیکرد. او با کسی شوخی نداشت و اگر کسی مطلب بیجا یا خلاف بر زبان میراند، در همان لحظه معترض میشد.[۱۷]
اکنون بیش از صدسال است که در روز عاشورا و ۲۸ماه صفر روز شهادت پیامبر اعظمn و امام حسن مجتبی A مراسم عزاداری در منزل قدیمی ایشان برپا میشود و همه هیئتها و دستهجات شهر درچه در آنجا جمع میشوند.
برخی از آثار و تألیفات
۱_ کتاب «میزان الفقاهه» که در ۲۶ جلد چاپ شده است و شامل یک دوره فقه و برخی مباحث کلامی و مکتوبات متفرقه ایشان میباشد.
۲ـ یک دوره اصول فقه (در مراحل مقدماتی طبع و نشر)
۳ـ حاشیه بر مکاسب و رسائل شیخ انصاری
۴ـ رسالهای در جبر و تفویض
۵ـ حاشیه بر مناسک حج
۶ـ رساله عملیه
۷ـ تقریرات اصولیه (که درواقع، تقریر درس اصول ایشان توسط آیتالله سید حسن چهارسوقی میباشد)
وفات یا شهادت
این مرجع بزرگ و فقیه عظیمالشأن پس از عمری تلاش در راه کمال و خودسازی و چهل سال تربیت شاگردان و پرورش علماء و مجتهدین بزرگ که سبب شد تا لقب استاد المراجع را به ایشان بدهند در صبحگاه ۲۸ ربیعالثانی ۱۳۴۲ هـ. ق (۱۶ آذرماه ۱۳۰۲ هـ. ش) از دیار فنا به دار بقا هجرت کرد. پس از انتشار خبر رحلت و بنا بر شواهدی قوی شهادت ایشان، سراسر اصفهان و دیگر شهرهای ایران در سوگ آن مرحوم تعطیل گشت و پیکر مطهر ایشان با جمعیتی بیسابقه بیش از ۲۰ کیلومتر بر سر دست، تشییع گردید. بنا بر نقل معتبر برخی از حاضران، کفن ایشان در طول این مسیر در میان انبوه مشتاقان و تبرک جویان چند بار نیازمند تعویض گردید.
نویسنده کتاب زندگانی آیتالله چهارسوقی (ره) در این باره چنین مینگارد: ازدحام جمعیت تشییعکنندگان چنان انبوه شد که برای عبور جمعیت عزادار از ابتدا تا انتها، دو ساعت زمان لازم بود و چون به میدان شاه اصفهان وارد شدند، میدان از کثرت جمعیت دیگر جا نداشت و از وفور ازدحام در حدود غروب آفتاب به تخت فولاد وارد شدند و او را در تکیه کازرونی دفن کردند. تا چندین روز بازارها و دکانها بسته و شوارع و طرق عمومی سیاهپوش بود و مردم مشغول عزاداری بودند. بعد از دفن پیکر ایشان اولین مجلس ختم در روز آخر ربیعالثانی از طرف آیتالله حاجآقا نورالله نجفی مسجدشاهی، در مسجد شاه برپا شد و در آن مجلس آنچنان انبوهی از مردم شرکت کردند که هیچوقت میدان شاه و مسجد شاه (امام خمینی کنونی) در هیچ واقعهای چنان جمعیتی به خود ندیده است و در ظهر دوم جمادیالاول مجلس سوگواری از آنجا برچیده شد و تا غروب روز سوم در مسجد نو بازار اصفهان (محل تدریس ایشان) به سوگواری نشستند.
نویسنده در ادامه می نگارد : این شرحی که در عزاداری آقا سید محمدباقر درچهای، از تشییع و اجتماع و تشکیل مجالس فاتحه، بدون هیچ اغراق نوشتیم، تقریباً آخرین اجتماعی بود که در اصفهان به مناسبت فوت یک نفر روحانی مذهبی به عمل آمد و بعد از او گرچه در وفات چند نفر دیگر از علماء هم اجتماعاتی تشکیل گردید لیکن هیچیک بدین کیفیت نبود.[۱۸]
علاوه بر برپایی مجالس عزاداری در اصفهان و حومه، در شهر قم در صحن مطهر حضرت معصومه (سلامالله علیها) و در مدرسه فیضیه و در نجف اشرف در جوار حرم مطهر امیرالمؤمنین علیA و در تهران و شهرهای دیگر مجالس ختم متعدد از طرف علماء بزرگ برگزار گردید.
نویسنده کتاب ناصح صالح مینویسد:
شاگردان وی (آیتالله العظمی سید محمدباقر درچهای) خصوصاً افرادی که در طریق خودسازی از خصلتهای اخلاقی این استاد الگو گرفته بودند، همچون حاج میرزا علی آقا شیرازی بیش از دیگران اندوهگین بودند و در برپایی مراسم تعزیت و شرکت در مجالس ترحیم استاد اهتمام افزونتری نشان دادند. این افراد در طول هفته بهطور متوالی بر سر قبر استادشان در تخت فولاد رفته و با حزنی عمیق گریستند و از اینکه پدر روحانی و اسوه وارستگی را از دست دادهاند با بر زبان راندن جملاتی، هیجانات عمیق خویش را بروز میدادند. [۱۹]
شعرا و حتی علماء و شاگردان، اشعار مختلفی با مضامین گوناگون در وصف مرحوم درچهای سرودهاند. شفیق اصفهانی چنین سروده است:
آنکه در این خاک گنجی پربهاست گر که او را «دُر» چه ای خوانم خطاست
به کوشش: حجتالاسلام سید علی امامی
پی نوشتها:[۱] ستاره ای از شرق، سید تقی درچهای(نوه مرحوم علامه درچهای)، ص ۷۸۶.
[۲] خاطرات آیت الله بروجردی، ص ۲۵ و ۲۶.
[۳] مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۳۰۸.
[۴] سیاحت شرق، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
[۵] ستاره ای از شرق، سید تقی درچه ای، ص ۸۱۹ به نقل از آیت الله سید ابوالحسن درچه ای زاده فرزند علامه درچه ای.
[۶] سیاحت شرق، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
[۷] گلشن ابرار، ج ۳، ص ۲۳۶؛ مقالات ادبی، ج ۱، ص ۱۸.
[۸] ستاره ای از شرق، سید تقی درچه ای، ص ۱۲.
[۹] بیانات آیت الله مظاهری (حفظه الله) در دیدار اعضای کنگره یکصدمین سالگرد رحلت آیت الله العظمی سید محمدباقر درچه ای، ۲۳/۴/۱۳۹۸.
[۱۰] ستاره ای از شرق، سید تقی درچه ای، ص ۳۳۱.
[۱۱] گلشن ابرار، ج ۳، ص ۲۳۲؛ مجله حوزه، شماره ۳۳، ص ۳۵، مصاحبه با آیت الله طیب (ره).
[۱۲] مکارم الآثار ج ۵، ص ۱۷۸.
۱۳مقالات ادبی، ج ۱، ص ۱۸، جلال الدین همایی.
[۱۴] ستاره ای از شرق، سید تقی درچه ای، ص ۳۹۶.
[۱۵] همان، ص ۳۵۲.
[۱۶] همان، ص ۳۶۶.
[۱۷] همان، ص ۴۲۹.
[۱۸] زندگی نامه آیت الله چهار سوقی ص ۱۵۸و ۱۵۹
[۱۹] ناصح صالح، غلامرضا گلی زواره، ص ۷۱ و ۷۲.